نوشته شده توسط : نرگس م.ا

آیکیوی شما چقدر است؟؟؟

 

واقعا می خواهید بدانید از چه حد ای کیو بر خوردارید؟؟؟؟

پس به ادامه ی مطلب مراجعه کنید!!!!!!

 

 

......

....

..

زود و تند و سریع...

.....

...

   

 



:: موضوعات مرتبط: تست هایی برای خود ازمایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 665
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : سه شنبه 30 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نرگس م.ا

باز هم خواب ریاضی دیده ام              خواب خطهای موازی دیده ام 

خواب دیدم می خوانم ایگرگ زگوند              خنجر دیفرانسیل هم گشته کند 

  از سر هر جای گشتی میپرم                      دامن هر اتحادی می درم 

 

دست و پای بازه ها را بسته ام                      از کمند منحنی ها رسته ام  

شیب هر خط را به تندی می دوم                   گوش هر ایگرگ و شئ را می جوم 

  گاه در زندان قدر مطلقم                           گاه اسیر زلف حد و مشتقم  

 

 گاه خط ها را موازی می کنم                      با توانها نقطه ها بازی می کنم

  لشگری تمرین دارم بی شمار                     تیمی از فرمول دارم در کنار

   ناگهان دیدم توابع مرده اند                        پاره خط نقطه ها پژمرده اند 

 کاروان جذر ها کوچیده است                       استخان کسرها پوسیده است  

 

 از لگ و بسط و نپر آثار نیست                   ردپایی از خط و بردار نیست 

  هیچکس را زین مصیبت غم نبود                 صفر صفرم هم دگر مبهم نبود 

  آری آری خواب افسون می کند                  عقده را از سینه بیرون می کند 

 

مردم از این ایکس و ایگرگ داد داد          روز های بی ریاضی یاد باد.

sorce:ma-eight-nafar.blogfa.com



:: موضوعات مرتبط: درباره ی ریاضـــــــــی , کمــی با هــم بخندیــم , ,
:: بازدید از این مطلب : 600
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : شنبه 19 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نرگس م.ا
  
 
• كنون رزم virus و رستم شنو دگرها شنيدستي اين هم شنو
• كه اسفنديارش يكي disk داد بگفتا به رستم كه اي نيك زاد
• در اين disk باشد يكيfile ناب كه بگرفتم از سايت افراسياب
• برو سير مي كن بدين disk هان! كه هم نون و هم آب باشد درآن
• تهمتن روان شد سوي خانه اش شتابان به ديدار رايانه اش
• چو آمد به نزد mini tower اش بزد ضربه بر دكمه ي power اش
• دگر صبر و آرام و طاقت نداشت مران diskرا در drive اش گذاشت
• نكرد هيج صبر و نداد هيج لفت يكي list ازroot ديسكت گرفت
• در آن disk ديدش يكي file بود بزد enter آن جا و اجرا نمود
• كز آن يك demo گشت زان پس عيان به فيلم و به موزيك و شرح و بيان
• به ناگه چنان سيستمش كرد hang كه رستم در آن ماند مبهوت و منگ
• چون رستم دگر باره reset نمود همي كرد هنگ و همان شد كه بود
• تهمتن كلافه شد و دادزد زبخت بد خويش فرياد زد
• چو تهمينه فرياد رستم شنود بيامد كه ليسانس رايانه بود
• بدو گفت رستم همه مشكلش و از آن disk و برنامه ي خوشگلش
• چو رستم بدو داد قيچي و ريش يكي ازbootable ديسك آورد پيش
• يكي اندر آن disk بود بر آورد آن را و اجرا نمود
• همي گشت tool kit هارد اندرش چو كودك كه گردد پي مادرش
• به ناگه يكي رمز virus يافت پی حذف امضاي ايشان شتافت
• چو virus را نيك بشناختش مرا از boot sector برانداختش
• يكي ضربه زد بر سرش toolkit كه هر بايت آن گشت هشتاد bit
• چنين گفت تهمينه با شوهرش كه اين بار بگذشت از پل خرش
• دگر باره اما جهالت مكن ز رايانه اصلا تو صحبت مكن
• قسم خورد رستم به پروردگار نگيرد دگر disk از اسفنديار
                                                                        

sorce:ma-eight-nafar.blogfa.com



:: موضوعات مرتبط: کمــی با هــم بخندیــم , ,
:: بازدید از این مطلب : 449
|
امتیاز مطلب : 78
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : شنبه 19 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نرگس م.ا
 
sorce:5classmates.blogfa.com


:: بازدید از این مطلب : 442
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : شنبه 18 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نرگس م.ا

پایان دوران کودکی، آغاز دوره جدیدی است که هر انسانی باید آن را سپری کند. به اعتقاد کارشناسان و روان شناسان، این دوره که موسوم به دوران نوجوانی است، حادترین، حساس ترین و بحرانی ترین دوران زندگی هر انسانی است که لاجرم باید از این گردباد شدید عبور کند. این گردباد چنان همه وجود نوجوان را دست خوش تغییر می کند که او را دچار بحران هویت، تحیر و سرگشتگی می کند. چنین فردی با ورود به این مرحله هرگز آرام ندارد، همواره در حال جنب وجوش و التهاب است. بر موجی سوار است که هر لحظه انتظار رسیدن به ساحل نجات را دارد. بی قرار است و به هر سو می زند تا خود را به ساحل برساند.

در واقع، نوجوان همان کودک 10 یا 11 ساله دیروزی و آرامی است که بی چون و چرا، دستورات و اوامر بزرگ تر از خود را در خانه می پذیرفت. اما با ورود به این دوره و تنها به فاصله مدت زمان کوتاهی، به یک باره تغییر مشی داد، و برخلاف انتظار به همه کس و همه چیز نه می گوید، نه تنها همان کودک سر به راه دیروز نیست، بلکه کاملا فردی ماجراجو و پرخاشگر است. چهره او به ناگاه عوض می شود، لحن گفتارش تغییر می کند، رنگ پوست و لهجه، رفتار و مشی او به گونه ای دیگر می شود و این همان چیزی است که والدین را شدیدا نگران کرده و موجبات تشویق خاطر آنان را فراهم می آورد. 

            تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 برای دیدن بقیه ی مطلب به ادامه ی مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 465
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : جمعه 17 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نرگس م.ا

 بزرگترین سایت فرهنگی و تفریحی ایرانیان |Funshad.com 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 برای دیدن بقیه ی مطلب به ادامه ی مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: دانستنــــــــــی هـــا , ,
:: بازدید از این مطلب : 527
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نرگس م.ا

بزرگترین افتخار

داستان جالب و آموزنده بزرگترین افتخار | www.Alamto.Com


پسر کوچولو به مادر خود گفت:مادر داری به کجا می روی؟

مادر گفت:عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است

به شهر ما آمده است.این طلایی ترین فرصتی است که می توانم

او را ببینم وبا او حرف بزنم،خیلی زود برمیگردم.

اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود.

و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد….

حدود نیم ساعت بعد مادرش با عصبانیت به خانه برگشت.

پسر به مادرش گفت:مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟

آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



:: موضوعات مرتبط: داســتان کوتــــاه , ,
:: بازدید از این مطلب : 494
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نرگس م.ا

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود . پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد : 

پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت.. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد . من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .

دوستدار تو پدر

  برای مشاهده ی بقیه ی داستان به ادامه ی مطلب بروید

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 
 




:: موضوعات مرتبط: داســتان کوتــــاه , ,
:: بازدید از این مطلب : 460
|
امتیاز مطلب : 76
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : یک شنبه 14 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نرگس م.ا

غم مخور دوران بی پولی به پایان می رسد

دارد این یارانه ها استان به استان می رسد

مبلغش هر چند فعلاً قابل برداشت نیست

 

موسم برداشت حتماً تا زمستان می رسد

در حساب بانکی ات عمری اگر پولی نبود

بعد از این یک پول یامفتی فراوان می رسد

چند سالی مایه داران حال می کردند و حال

نوبت حالیدن یارانه داران می رسد

شهر، کلاً شور و حال دیگری بگرفته است

بانگ بوق و سوت و کف از هر خیابان می رسد

آن یکی با ساز، رنگ گلپری جون می زند

این یکی با دنبکش، بابا کرم خوان می رسد

عمه صغرا پشت گوشی قهقهه سر داده است

شوهرش هم با کباب و نان و ریحان می رسد

مش رجب، آن گوشه هی یک ریز بشکن می زند

بچه ی عباس هم کمر جنبان و رقصان می رسد

تا که بابام این خبر را در جراید خواند گفت:

خب خدا را شکر پول کفش و تنبان می رسد

مادرم هم خنده ی جانانه ای فرمود و گفت:

پول شال و عینک و یک جفت دندان می رسد

 

خان عمو با کیسه و زنبیل و ساکش رفته بانک

تا بگیرد آنچه را فعلاً به ایشان می رسد

اصغری در پای منقل، بود سرگرم حساب

تا ببیند پول چندین لول، الآن می رسد

خاله آزیتا که یادش رفته فرمی پر کند

طفکی از دور با چشمان گریان می رسد

sorce:www.funshad.com



:: موضوعات مرتبط: کمــی با هــم بخندیــم , ,
:: بازدید از این مطلب : 353
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : شنبه 13 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نرگس م.ا

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 برای دیدن بقیه ی مطلب به ادامه ی مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: داســتان کوتــــاه , عکس , ,
:: بازدید از این مطلب : 626
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : شنبه 13 دی 1389 | نظرات ()